طعم تلخ معلولیت در برنامه ماه عسل
نگین حسینی، روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات معلولیت در پنجاهودومین شماره ماهنامه مدیریت ارتباطات نوشت:
سالهاست که برنامه تلویزیونی «ماه عسل» به مناسبت ماه رمضان، حرکتی را رویه دائمی خود کرده و از افراد با معلولیتهای مختلف دعوت میکند که در این برنامه حضور پیدا کنند و ماجرای زندگی خود را بگویند. هرچند ماه عسل سعی کرده متفاوت ظاهر شود اما نحوه بازنمایی معلولیتها در این برنامه همچنان از کلیشههای خاص، سنتی و تکراری پیروی میکند که مورد انتقاد محققان مطالعات معلولیت و نیز گروهی از افراد دارای معلولیت و خانوادههای آنها قرار دارد.
در ماه عسل رمضان گذشته، ماجرای زوجی به نام «احسان و سولماز» خبرساز شد و مورد توجه عموم قرار گرفت، در حالی که نحوه پرداختن تلویزیونی به ماجرای این زوج جوان، از منظر انتقادی مطالعات معلولیت، اشکالات عمدهای دارد که از نگاه عموم مردم و کارشناسان تلویزیون دور مانده است.
در این مجال، ابتدا به پژوهشهای صورت گرفته در زمینه بازنمایی معلولیت در رسانههای جمعی میکنم و سپس به برنامه «احسان و سولماز» و نکات کلیدی آن از منظر انتقادی مطالعات معلولیت میپردازم.
پروتز آماده برای شخصیتسازی در رسانهها
بازنمایی معلولیتهای مختلف در رسانهها - فرقی ندارد رسانه ایرانی باشد یا خارجی- از الگوهای مشابهی پیروی میکند که در طول حیات رسانههای جمعی، تکرار و تقویت شدهاند. به عبارت دیگر، در بیشتر محصولات رسانهای، فرد معلول در شکلهای کلیشهای مختلف و تکراری به تصویر کشیده میشود: از فردی بسیار شرور تا شخصیتی آسمانی، از انسانی پر از عقده و بدخواهی تا فرشتهای بدون توانایی برای انجام عمل بد یا گناه، از متکدی تا حریص و ثروتمند و دوگانههای مشابه دیگر. این الگوهای رسانهای، منطبق هستند با باور عمومی مردم جامعه نسبت به معلول و فرد دارای معلولیت.
پژوهشگران مطالعات معلولیت دهههاست که به تحقیق در زمینه بازنمایی معلولیت در رسانههای جمعی پرداختهاند. دیوید میچل و شارون اسنایدر، از پیشتازان پژوهش در این حوزه در مقالهای با عنوان «بازنمایی معلولیت و نارضایتمندیها؛ منزلگاه ناآرام معلولیت در ادبیات و فیلم» (مندرج در کتاب مطالعات معلولیت، به ویراستاری گری البرشت و همکاران) به پارهای از این مطالعات اشاره کردهاند.
به نوشته میچل و اسنایدر، متون ادبی و تاریخی به ندرت به شخصیتهای دارای معلولیت چهرهای مثبت بخشیدهاند. آنها بر این باورند که معلولیت به ابزاری دمدستی برای پردازش شخصیتهای قالبی تبدیل شده است. به عبارت دیگر، افراد معلول همیشه دمدست هستند تا برای شخصیتسازیهای خاص در تولیدات رسانهای به کار گرفته شوند. از این منظر، میچل و اسنایدر از اصطلاح «پروتز روایتی» (Narrative Prosthesis) استفاده میکنند: «افراد معلول همه جا هستند. در گفتمانهای ادبی (و سایر گفتمانها) به عنوان ترکیبی آماده و دمدست برای شخصیتسازی عمل میکنند یا ابزاری فرصتطلبانه برای نشان دادن سقوط و شکست اجتماعی یا فردی هستند. فرهنگ عامهپسند برای حمایت از افکار مسلط، از معلولیت استفاده میکند. در این شرایط معلولیت مانند عصایی است که روایتها (و فعالیتهای اجتماعی) به نفع قدرت بازنمایی شده یا قدرت مسلط بر آن تکیه میکنند».
خانم دکتر ماریلین دال، پژوهشگر مطالعات معلولیت که خود ناشنواست در مقالهای با عنوان «نقش رسانهها در ایجاد تصاویر معلولیت - معلولیت به مثابه استعاره: چلاق اهریمن» آورده است: «ترسیم چهرهای طاقتفرسا از معلولیت، قاعده تلویزیون باقی مانده است، مانند برنامههای خیریه برای جمعآوری اعانه یا گلریزانها. نمونهای از این نوع برنامهها، گلریزان جری لوییس (هنرپیشه معروف هالیوود) است که نشاندهنده مشارکت تاجران سطح بالا و تولیدکنندگان خدمات، در کنار کودک معلولی است که تنها و نیازمند است. این تصاویر، معلولیت را مساوی برخورداری از رفتار کودکانه و شرایط نوزادی نشان میدهند درحالی که ستاره غیرمعلول، سالم است. نورافکن روی او متمرکز میشود و دارای منزلت و اعتبار است. به نظر میرسد که کمک به افراد معلول، تبدیل به سرگرمی شده است».
ماه عسل؛ تکرار کلیشهها
سالهای درازی است که «بهزیستی» با مجموعهای از سوژههای خاص همچون افراد فقیر و نیازمند، سالمندان و افراد دارای معلولیت، برای تلویزیون به نهادی برای آفرینش لحظات معنوی در ماههای خاصی از سال تبدیل شده است. چند شبکه تلویزیونی به خصوص در ماه رمضان با تولید و پخش برنامههایی خاص، آن «پروتز روایتی» یا معلولیت را در بیشترین شکل ممکن به خدمت گرفتهاند.
شوی «جشن رمضان» به کارگردانی سیداحمد کاظمزاده، از نخستین برنامههای دنبالهدار تلویزیونی در ماه رمضان بود که به موضوع معلولیت از جنبه خیریهای و گلریزانی پرداخت و به گفته خانم دکتر دال، کمک به افراد دارای معلولیت را به نوعی سرگرمی تلویزیونی تبدیل کرد. پس از آن، برنامه ماه عسل با رویکردی ظاهراً مدرن و متفاوت نسبت به «افراد خاص» ازجمله معلولان روی آنتن رفت. مجری ماه عسل در حالی سعی میکند تکنیک گفتوگوهای عمقی با افراد دارای معلولیت را به کار گیرد و محصولی متفاوت خلق کند که این برنامه همچنان نمونهای کاملاً ملموس از بهکارگیری قالبهای کلیشهای در تصویرسازی رسانهای از معلولیت ارائه میکند.
علاوه بر مهمانان غیرمعلول که داستانهای شگفتآور زندگیشان را بیان میکنند، افراد دارای معلولیت نیز با حضور در این شوی سرگرمکننده، به بیان ماجراهای شنیدنی زندگی خود میپردازند. در مجموع میتوان گفت که نقطه مشترک همه این داستانها، «قهرمانسازی» از فرد دارای معلولیت است. هرچه زندگی فرد دارای معلولیت سختتر و ماجراهایش شنیدنیتر باشد، برنامه ماه عسل امتیاز بالاتری میگیرد تا جایی که اگر بیننده از خود بیخود شود و اشک بریزد، نقطه اوج موفقیت سازندگان ماه عسل تلقی میشود.
یکی از برنامههای ماه عسل رمضان 1393 ماجرای «احسان و سولماز» بود. خلاصه ماجرا اینکه سولماز، دختری زیبا و شاداب و بدون معلولیت، درست یک ماه پیش از ازدواج با نامزدش احسان در تصادف رانندگی معلول میشود و برای همیشه روی ویلچر مینشیند اما احسان، این آقای خوشتیپ و جوان، به جای اینکه عشقش را کنار بگذارد، با او میماند و خدمتش را به جا میآورد. با اینکه پنج سال از این ماجرا گذشته، احسان همچنان به عشق زندگیاش وفادار است و نه فقط مثل یک شوهر تمامعیار، که همچون پرستاری دلسوز به همسرش خدمت میکند. قهرمان این برنامه ماه عسل، این بار یک فرد غیرمعلول است که با وجود معلول شدن همسرش به پای او مانده است در حالی که تجربههای بیشماری از زنان معلول و تنهامانده، هنوز حی و حاضرند تا گواهی دهند که چطور مرد زندگیشان در کوتاه مدتی پس از یک حادثه، آنها را به خاطر معلولیت یا بیماریشان تنها گذاشته و رفته است.
همچنان که اشاره کردم، یکی از نقاط مشترک جوامع مختلف در پرداختن به موضوع افراد دارای معلولیت، تمایل به قهرمانسازی از آنهاست طوری که مردم غیرمعلول، به خصوص با کمک رسانههای جمعی، تصویری قهرمانی و فراتر از واقعیتهای افراد دارای معلولیت از آنها میسازند و به جای شناختن نیازهای واقعی و به حق آنها و تلاش برای تأمین آن نیازها در زندگی اجتماعی، تمایل دارند تنها به تحسین افراد دارای معلولیت بپردازند. در فرهنگ عمومی یا برخورد مردم و رسانهها با معلولیت، عموماً حد وسطی وجود ندارد. نشان دادن و دیدن معلولیت به عنوان امری زشت، ناراحتکننده، درآمیخته با فقر و نیازمندی و ناتوانی از یکسو و نشان دادن و دیدن معلولیت به عنوان امری قدسی، معنوی، صددرصد خیر و حتی اعجاز، دو نقطه افراط و تفریط در نگرش عمومی نسبت به معلولیت هستند که صاحبان این نوع نگرشها را از درک واقعیت، ماهیت، نیازها و مصلحتهای زندگی فرد دارای معلولیت دور نگه میدارند.
همین فرهنگ عمومی، مراقبان و به خصوص والدین یا همسران افراد دارای معلولیت را انسانهایی فرشته صفت و آسمانی یا سنگدل و غیرانسانی به تصویر میکشد. این بار در برنامه احسان و سولماز نیز به جای فرد معلول، کسی دیگر به اسطوره تبدیل میشود؛ مردی که معلول نیست اما از همسر معلول خود مراقبت میکند.
نزدیکان و مراقبان افراد معلول در حالی هدف پروژههای قهرمانسازی فرهنگ عمومی و رسانههای آنها قرار میگیرند که عموماً با خواست و علاقه شخصی و با جان و دل، از عزیزان بیمار و یا معلول خود پرستاری میکنند و اغلب تمایلی ندارند که در افکار عمومی به عنوان قهرمان شناسایی شوند چراکه از دیدگاه آنها، کاری که جامعه آن را ایثار و از خودگذشتگی تلقی میکند، وظیفهای انسانی و پیش از آن، تمایلی عاشقانه و بدون چشمداشت برای بهبود زندگی عزیزانشان است.
در ماجرای احسان و سولماز نیز آنطور که در مصاحبه تلویزیونی مطرح شد، احسان برخلاف خواسته قلبی خود جلوی دوربین قهرمانساز تلویزیون و چشمان قهرمانباور بینندگان نشسته و البته ترجیح میدهد در بیشتر زمان مصاحبه ساکت بماند چراکه گفتن از هر کار کوچک و بزرگی که برای عشقش انجام داده است، به تعبیری میتواند شبیه منت گذاشتن، تبلیغ کردن، از خود گفتن و برداشتهایی از این قبیل شود در حالی که احسان ماجرا، هیچ تمایلی به چنین بازنماییهایی ندارد.
نقطه بزنگاه
تردیدی نیست که احسان و تصمیم انسانی او برای ماندن در کنار سولماز، شایسته تحسین است اما موضوع وقتی پیچیده میشود که دوربین روایتگر تلویزیون وارد زندگی دو نفره آنها میشود و کمک میکند که نگاه رایج و عمومی، از احسان قهرمانی اساطیری بیافریند. این بازنمایی از چند منظر نقطه بزنگاه مطالعات معلولیت است.
اول آنکه شرایطی خلق میکند که قهرمان ماجرا در مقام فرشته عاری از گناه، دیگر محلی یا عذری برای خطای انسانی پیدا نمیکند.
دوم آنکه اسطوره خلق شده در چشمان مردم و چشمان دوربین، باید قهرمان ازلی و ابدی باقی بماند.
سوم آنکه عشق بدون شرط احسان محکوم به جاودانگی است صرفنظر از اینکه وظیفه طرف دیگر ارتباط، یعنی سولماز چه باید باشد تا به دوام این عشق کمک کند.
چهارم و مهمترین نکته آنکه سولماز چون معلولیت دارد پس ناتوان مطلق است. یعنی نباید از او هیچ توقع انسانی داشت. یعنی اصلاً نمیتواند و نباید که پاسخگوی محبتهای همسرش باشد زیرا معلول است، از کار افتاده است و به یک گیرنده صرف خدمات تبدیل شده است.
بزنگاه مطالعات معلولیت همینجاست که رسانه هیچ تلاشی برای توانمندسازی سولماز دارای معلولیت به خرج نمیدهد زیرا او را «ناتوان مطلق و ابدی» شناسایی کرده که به سبب معلول شدن، دیگر هیچ توانمندی خاصی ندارد چه رسد به امکان رشد و شکوفایی. نقطه تمرکز مطالعات معلولیت همینجاست که سولماز به جرم معلولیت، به نوعی از چرخه زندگی و توقعات و تواناییها کنار گذاشته میشود و مرد قهرمان و اسطورهای او در حال حمل جسمی است که هیچ قدرتی برای حرکت ندارد.
دیدگاه انتقادی در مطالعات معلولیت با تحسین عمومی و رسانهای انسانهای بزرگمنش منافاتی ندارد اما با تقلیل فرد دارای معلولیت به یک جسم ازکارافتاده، به گیرنده صرف خدمات، به بازنده امکان رشد و شکوفایی و به سزاوار قرار نگرفتن در چرخه توانمندی، با همه اینها مخالف است. بدتر اینکه گویی خود فرد دارای معلولیت نیز نه تنها باورش را به امکان توانمندی خود از دست داده، بلکه معلولیت و شرایط دشوار زندگیاش را بهانه موجهی برای بدخلقیهای گاه و بیگاه تلقی میکند و هیچ چشماندازی از وظایف و مسؤولیتهای شخصی خودش در قبال منش انسانی همسرش ارائه نمیدهد. رسانههای جمعی در بازنمایی معلولیت، نباید به نمایش بدن معلولشده بسنده کنند. تقلیل انسان به جسم، معادل کردن معلولیت با ناتوانی محض و از یاد بردن تواناییهای دیگر فرد معلول، ساختن اسطوره از فرد معلول یا نزدیکان او منهای اشاره به دامنه تواناییها، ناتوانیها، حقوق و مسؤولیتهای فردی، خانوادگی و اجتماعی آنها از نقاط ضعف رسانههای جمعی و به خصوص تلویزیون در پرداختن به موضوع معلولیت است که در برنامه ماه عسل و به خصوص قسمت ویژه احسان و سولماز به روشنی دیده میشود.
به راستی سولمازی تقلیل یافته به جسمی ازکارافتاده، تا کی میتواند صلیب خود را روی دوش مسیحوار قهرمان زندگیاش نگهدارد؟ آیا نباید با شناسایی توانمندیهایش، راهی برای شکوفایی جنبههایی دیگر در خودش پیدا کند؟ آیا قهرمان داستان احسان و سولماز همچنان اسطوره باقی خواهد ماند؟ آیا دوربینی که زندگی دو نفره احسان و سولماز را رسانهای کرده، حالا نباید گرههای نامریی اما حاضر در زندگی آنها را نشان دهد و به باز شدنشان کمک کند؟
منبع: مدیریت ارتباطات
شمعدانی کیست؟
- پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد. - درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
- در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.
اشتراک در خبرنامه
لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.
آمار سایت
- كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
- کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
- ميهمانان در حال بازديد: 51 کاربر
- تمام بازديدها: 25175342 بازدید
- بازديد 24 ساعت قبل: 3465 بازدید