شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران- مقالات مفید
"او" ، تمام زندگیم

حذف تصاویر و رنگ‌ها  | تاریخ ارسال: 1393/9/23 | 

"او" ، تمام زندگیم


ترس تمام وجودم را فرا گرفته بود. بدنم می لرزید از طوفانهای روزگار. اینکه نکند تنها بمانم میان گرگ و میش زندگی. زبانم بند آمده بود و افکارم یارای تمرکز نداشت. دلهره داشتم از اینکه نکند من بمانم و یک صندلی چرخدار، و دستهایی که توانایی راندن چرخها را ندارد. من بمانم و یک مسیر طولانی، و پاهایی که توان رفتن ندارند. قطرات اشک امانم نمی داد، و بغض سنگین، راه نفسم را بسته بود.

من مانده بودم و ترسی بزرگ از آینده ای که هنوز نیامده، و شیطانی که از ترس وجودم، قهقهه می زد. شیطان می خندید به ضعف اراده ام و من می گریستم از بی پناهی. یادم رفته بود قدرتی عظیم، حمایتم می کند. یادم رفته بود تک تک نفس هایم را مدیون آن قدرت بی پایانم. فراموشم شده بود آن عظمتی که مرا حمایت می کند، شیطان را از پا در می آورد. به خنده های شیطان نگریستم و اشکهایم را پاک کردم. نفسم را تازه کردم و با تمام قدرت صدایش زدم. با تمام وجود فریادش زدم. شیطان لرزید، ذوب شد، خنده هایش پایان گرفت، اشکهای من نیز همینطور.

نامش وجودم را گرم کرد، عظمتش اراده ام را بازسازی کرد و یادش به دستهایم قدرت راندن داد. نامش به پاهایم توان حرکت داد. یادش دلم را استوار کرد. سکان صندلی چرخدارم را گرفتم و با تمام قدرت تاختم. سکان دست دلم بود و قدرت راندن، دست "او". تمام زندگیم دست "او"ست. تمام وجودم دست "او"ست. عاشقانه صدایش زدم و تمامی ترسها که زاییدۀ شیطان بود از دلم پاک کرد. با یادش دلم آرام گرفت. با یادش، تلاطم های دلم فرونشست. با یادش تمام هستی ام جان گرفت.

این من نبودم که با صندلی چرخدارم می راندم. "او" بود که در وجودم جای گرفته بود. "او" به من قدرت می داد و "او" مرا هدایت می کرد. "او" مرا همچنان و تا همیشه هدایت می کند. و من می خواهم فقط مال "او" باشم و متعلق به"او". تا ابد. تا بی نهایت.

«الا بذکر الله تطمئن القلوب»

نوشته : فرزانه حبوطی

چاپ شده در توان یاب شماره51

منبع: معلولان نیوز

نشانی مطلب در وبگاه شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران:
http://shamdani.com/find-1.93.6487.fa.html
برگشت به اصل مطلب