بدون چشم هم می‌توان آبی آسمان را حس کرد

 | تاریخ ارسال: 1392/12/16 | 

گفت‌وگو با مدیر آموزشگاه آزاد نابینایان
 بدون چشم هم می‌توان آبی آسمان را حس کرد


نویسنده : مرجان حاجی حسنی
 حرف اول:«یک لحظه چشم هایت را ببند» این جمله را زیاد شنیده‌ایم؛ وقتی قرار است سورپرایز شویم. اما دل‌ توی دلمان نیست که هرچه زودتر چشم‌هایمان را باز کنیم و از دنیای تاریک پشت پلک‌هایمان خلاص شویم و ببینیم آن بیرون چه خبر است.

آن سوی دوربین زیبایی که خدا در وجودمان روشن کرده.

تصورش را بکنید که یکبار چشم‌هایتان را ببندید و بعد... خدایادش برود که دوربین را روشن کند. تاریکی مطلق... نابینایی!

چه کسی تضمین داده که همیشه روشن و پر فروغ باشد چشمانمان؟ آیا ما واقعا مالک چشم‌هایمان هستیم؟ تا حالا که باز بوده و بینا چه چیزهایی با چشم‌هایمان دیده‌ایم؟ آیا تجلیات خداوند را در وجود بندگانش دیده‌ایم یا عیب جویی کرده‌ایم از دیگران با نگاهمان؟ کوتاهی‌ قد و چاقی و عدم تناسب آدم‌ها را دیده‌ایم و به آنها نمره داده‌ایم. قضاوتشان کرده‌ایم با نگاهمان!

آدم‌ها را با هم مقایسه کرده‌ایم و از نگاه خودمان آنها را توصیف و تفسیر کرده‌ایم.

آیا واقعا چشم‌های ما برای دیدن ایرادهای دیگران خلق شده؟

آیا دیده‌ایم آنچه را باید ببینیم؟

تمام اینها شاید یک لحظه هم از ذهنمان نگذرد تا اینکه یک نابینا را ببینیم. این نام را ما برای او انتخاب کرده‌ایم. ما که ادعای بینایی داریم. نابینا!!!

اما آیا او واقعا نمی‌بیند؟ آیا او تجلیات خدا را درک نمی‌کند؟ اگر از دنیای رنگ‌ها دور است آیا به دنیای رنگی ادراک نزدیک نیست؟

اینها را زمانی درک کردم که با شاگردان آموزشگاه علمی آزاد اردستانی آشنا شدم بچه‌های نابینا و کم بینای این آموزشگاه چنان خارق‌العاده بودند که هیچ جمله‌ای قادر به توصیفشان نیست. کودکانی که به کامپیوتر و زبان انگلیسی درحد عالی تسلط دارند. ارگ می‌زنند و دکلمه می‌کنند. با چرتکه کار می‌کنند و در کنار درسشان کارهای جانبی بسیاری را انجام می‌دهند. این بچه‌ها تمام این کارها را در دنیای تاریک خود آموخته‌اند و ندیدنشان مانع از تجربه حس قشنگ زندگی نشده است. آنچه در زیر می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی روزنامه مردم‌سالای با مدیر آموزشگاه علمی اردستانی، فاطمه امیری است.

75 درصد یادگیری انسان از طریق بینایی است

 گام اول: فاطمه امیری که این روزها در آموزشگاه خود با نابینایان در ارتباط است، در روز ملاقاتمان حکم بازنشستگی‌اش را گرفته و پس از سی‌سال تحصیل در مدارس استثنایی، زندگی جدید کاریش را با کودکان نابینا و کم‌بینا دنبال می‌کند.

او که در رشته کودکان استثنایی تحصیل کرده، در همان دوران دانشجویی با همسرش آقای اردستانی آشنا شد و حاصل این ازدواج فقط چند فرزند نیست بلکه بالندگی فرزندان نابینایی است که گرچه نام پدر و مادر دیگری را در شناسنامه خود دارند اما این زوج را پدر و مادر دوم خود می‌دانند و تحت آموزش‌های دلسوزانه آنها با چشمانی که دیدن را درک نکرده‌اند، آموختن و درست زندگی کردن را یافته‌اند.

به گفته فاطمه امیری 75 درصد یادگیری هر انسانی از طریق بینایی صورت می‌گیرد و کودکان نابینا از داشتن این 75 درصد محروم هستند و ناچارند با کمک گرفتن از سایر حواس آموزش بینند.

او به سال‌ها پیش بر می‌گردد؛ به سال 69! از اولین روزهایی می‌گوید که تدریس در مدرسه نابینایان را شروع کرده به گفته خودش آن روزها در پایه اول ابتدایی تدریس می‌کرده و 7 دانش‌آموز نابینای کلاس اولی داشته وی می‌گوید: یکی از تاثیرگذارترین شاگردان من که هنوز یادش در ذهنم می‌چرخد، در آن کلاس بود. دختری به نام فاطمه فقیهی. فاطمه دخترک بسیار زیبایی بود که از اول نابینا نبوده بلکه پس از مدتی دچار تومور مغزی شده و بینایی‌اش را از دست داده بود.

آموزش دادن به آن کودک نابینا که بینایی را تجربه کرده بود یکی از دغدغه‌های مهم زندگی من بود...

آن روزها گذشت و آنقدر دانش‌آموزان مختلف نابینا با شرایط متفاوت وارد زندگی کاری من شدند که هر کدامشان برایم دنیایی بودند.

من می‌خواستم به این بچه‌ها و به اطرافیانشان و به تمام مردم جامعه ثابت کنم که بدون چشم هم می‌توان زیبایی‌های دنیا را درک کرد. می‌توان آبی آسمان را بو کشید و می‌توان رقص برگ‌ها را در آغوش باد با گوش‌ها حس کرد.

او از یکی دیگر از تجربیات کاریش در دوران تدریس صحبت می‌کند و می‌گوید: یکبار سرکلاس علوم قرار شد انواع گیاهان و خوراکی‌ها را به بچه‌ها معرفی کنیم اما درک ساقه و ریشه‌های خوراکی برای بچه‌های نابینا خیلی مشکل بود.

برای آنها سخت بود که درک کنند ریشه هویج خوارکی است و ساقه تره! به همین دلیل من از مدیر مدرسه خواستم شرایطی فراهم کند که ما امکان کاشت این گیاهان را در باغچه حیاط مدرسه داشته باشیم. بعد از آن دست بچه‌ها را می‌گرفتم و به باغچه مدرسه می‌بردم، هویج را از زیر خاک در می‌آوردم و به دست بچه‌ها می‌دادم، تا بفهمند که وقتی می‌گوییم ریشه یک گیاه خوراکی است، یعنی چه! بچه‌ها ریشه خاکی هویج را لمس می‌کردند و با تعجب‌ می‌پرسیدند: یعنی این قسمتی که تا حالا توی خاک بوده ما می‌خوریم؟ به گفته فاطمه امیری؛ دنیای بچه‌های نابینا دنیای متفاوتی است. دنیایی پر از تصور! آموزش دادن به بچه‌های نابینا و کم‌بینا با تصویرسازی همراه است.

از آنجائی که آنها امکان دیدن ندارند ما ناچاریم از تصاویر ذهنی برایشان استفاده کنیم تا اجسام را مجسم کنند. او در ادامه می‌گوید: یکبار قرار بود درس مهره‌داران و بی‌مهرگان را به بچه‌ها بدهم. یکبار برایشان توضیح دادم که بی مهرگان دست و پا ندارند، اما حس کردم این مساله برای بچه‌ها قابل لمس نبود. جلسه بعد که سرکلاس رفتم از آنها پرسیدم: بچه‌ها بی‌مهره‌هایی مثل کرم خاکی چند تا دست و پا دارند؟... هر کدام از آنها یک جواب داد، یکی گفت 2 تا یکی گفت4 تا، و... هیچ کدام از آنها نگفتند که کرم‌خاکی دست و پا ندارد. این بود که من فهمیدم آنها هنوز بی‌مهره‌ها را درک نکرده‌اند. به همین دلیل همه بچه‌ها را به حیاط مدرسه بردم و دست هر کدامشان یک بیلچه دادم. بچه‌ها با بیلچه خاک را هم می‌زدند و کرم‌های خاکی نمایان می‌شدند. من با اینکه از کرم چندشم می‌شد اما به ناچار روی دست هر کدامشان یک کرم خاکی گذاشتم تا بدن یک بی‌مهره را لمس کنند. بچه‌ها اول می‌ترسیدند و عکس‌العمل‌ نشان می‌دادند اما پس از مدتی شروع به بازی کردن با کرم‌ها کردند. آن وقت بود که تازه فهمیدند، بی‌مهره یعنی چه و بدن یک کرم به این دلیل به راحتی له می‌شود که ستون مهره ندارد. نحوه آموزش دادن به نابیناها به گونه‌ای است که اگر در کارت عشق نداشته باشی موفق نخواهی شد. چشمان این بچه‌ها را باید با نور عشق روشن کرد.

به بچه‌های نابینا حق زندگی عادی بدهیم

 گام دوم: مشکل از زمانی آغاز می‌شود که آدم‌ها را تفکیک می‌کنیم. قبل از اینکه به انسان بودنشان فکر کنیم به نقص جسمی‌شان می‌اندیشیم. آن وقت است که افراد بی‌آنکه مقام والای انسانی‌شان در نظر گرفته شود، ضعفشان، معرفشان می‌شود و به جای آنکه بگوییم آن خانم یا آقا، می‌گوییم آن نابینا یا آن ناشنوا، آن وقت است که مسائل تفکیک می‌شوند و همه چیز قسمت‌بندی می‌شود و مدرسه نابینایان و ناشنوایان جدا می‌شود و کودکان معلول از درس خواندن در مدارس عادی محروم می‌شوند.

فاطمه امیری در این باره می‌گوید: رویکردهای جدید در دنیا به این سمت و سو سوق پیدا کرده که بچه‌های معلول نباید در مدارس خاص درس بخوانند. چرا که در صورت تحصیل همزمان بچه‌های نابینا و ناشنوا و معلولین جسمی درس مدارس عادی، کودکان معلول می‌آموزند که چطور با بچه‌های عادی رفتار کنند و بعدها در جامعه کمتر دچار مشکل می‌شوند. از سوی دیگر کودکان عادی وقتی در مدرسه خود با کودکان نابینا یا معلولین جسمی دیگر برخورد کنند، می‌آموزند که آنها هم بخشی از جامعه هستند و مانند سایر افراد قابل احترامند.

در این صورت بچه‌های عادی با مشکلات هم کلاسی‌های معلول خود آشنا می‌شوند و از نزدیک درک می‌کنند که آنها در مواجهه با عوامل محیطی و موانع چه مشکلاتی دارند و یاد می‌گیرند که چطور به معلولان کمک کنند و آنها را جدا از خود ندانند.

فاطمه امیری همچنین افزود: در ضمن معلم‌ها هم باید در خصوص رفتار درست و نحوه تدریس به این کودکان آموزش ببینند تا آموزش‌وپرورش ما این کودکان را منزوی و جدا از جامعه بار نیاورد.

او گفت: یکی از مشکلات والدین بچه‌های معلول به خصوص نابینایان که من با آنها در ارتباط هستم این است که مدارس عادی از ثبت نام کردن کودکان آنها امتناع می‌کنند. مدارس دولتی تعداد زیاد دانش‌آموزان را بهانه می‌کنند و مدارس غیرانتفاعی هم نگران هستند که اگر یک کودک نابینا را ثبت نام کنند، والدین کودکان عادی اعتراض کرده و از ثبت نام کردن و هزینه کردن برای کودک خود در آن مدرسه امتناع کنند.

و اینگونه است که راحت‌ترین راه ممانعت از حضور کودکان نابینا در مدارس عادی می‌شود.

فاطمه امیری معتقد است: هرکدام از ما باید به این فکر کنیم که هر لحظه امکان دارد در اثر سانحه‌ای چشم‌هایمان را از دست بدهیم. یا صاحب فرزندی شویم که مشکل نابینایی دارد.

در آن شرایط آیا بازهم دلمان می‌خواهد ما را تفکیک کنند و از درس خواندن در مدارس عادی محروممان کنند؟

او می‌گوید: من صاحب سه فرزند هستم. انسان باید احتمالات را در نظر بگیرید. ممکن بود من جای والدین افراد نابینا باشم و یک فرزند نابینا داشته باشم اما حالا که خداوند به من لطف کرده و توفیق داده که به کودکان نابینا خدمت کنم باید این لطف خداوند را روی چشم‌هایم بگذارم و به بهترین نحو ممکن وظیفه‌ام را انجام دهم.

به گفته او: مشکل اینجاست که ما فکر می‌کنیم همه اتفاقات برای مردم است و ما هیچ وقت دچار آنها نخواهیم شد. در حالی که تمام داشته‌های این دنیا قراردادی است و تا اطلاع ثانوی در اختیار ماست.

ممکن است هرکدام از ما یک روز سلامتی، موقعیت، شغل، اعتبار، عزیزان و وابستگانمان را از دست بدهیم. آن وقت به چه کسی اعتراض خواهیم کرد. مگر زمانی که خداوند نعمتی را به ما می‌دهد شاکر هستیم که در زمان از دست دادن اعتراض داشته باشیم.

شاید بد نباشد هرکدام از ما لحظه‌ای فکر کنیم که ما مالک حقیقی هیچ چیز نیستیم و مالک حقیقی فقط خداوند است. پس انسانها را براساس انسان بودنشان بسنجیم نه براساس ضعف‌هایشان! وقتی می‌خواهیم یک نابینا را به هم نشان دهیم نگوییم آن نابینا، بگوییم آن خانم یا آن آقا!

بیاموزیم که با نابینایان درست رفتار کنیم و ضعف آنها را موجب جدایی از آنها نبینیم. آنچنان که خداوند مهربان که خالق همه انسانهاست و فارغ از ضعف‌هایشان عاشقانه همه بندگانش را دوست دارد در قرآن مجید، به فردی که از مرد نابینا فاصله می‌گیرد، خطاب می‌کند که چرا از او فاصله گرفتی. ترسیدی از فقر و نابینایی او چیزی به تو برسد؟! یادمان باشد ما همگی اعضای یک پیکریم. پس انسانها را به خاطر انسان بودنشان دوست بداریم و برای همه آنها حق زندگی عادی قائل باشیم.

خودم چشمهایت می‌شوم، فرزندم

 میان پرده: نوزاد به دنیا آمد. همه پرستاران صدای گریه‌اش را شنیدند.

پدر، بیرون اتاق عمل در انتظار است تا چهره نوزادش را ببیند.

مادر هنوز بی‌هوش است و خوابی عمیق او را فرا گرفته.

نوزاد در آغوش پرستار است، روی یک برچسب نام مادر را می‌نویسند و به مچ دست نوزاد می‌بندند.

این تنها نشانه‌ای است که او را از دیگر نوزادان تفکیک می‌کند. مادر به ریکاوری منتقل می‌‌شود و بعد از به هوش آمدن به بخش می‌رود.

همه منتظر هستند کودک را از اتاق نوزادان بیاورند و کنار تخت مادر بگذارند. مادر بی‌قرار است و از او بی‌قرارتر پدر!

پرستار نوزاد را داخل یک پتوی صورتی پیچیده و آرام‌آرام جلو می‌آید. لبخند محوی به چهره دارد. «مبارکه، دختره» این را می‌گوید و نوزاد را کنار مادر می‌گذارد. همه خوشحال هستند، اما لبخندها ناگهان محو می‌شود، نوزاد نابیناست، سکوت سنگینی فضا را پر می‌کند، مادر تازه فارغ شده دردی عمیق در سینه‌اش حس می‌کند، پدر سر به آسمان بلند می‌کند و فقط می‌گوید: چرا؟

نوزاد شروع به گریه می‌کند، گریه‌اش نشان می‌دهد که تمام وجود او فقط چشم‌هایش نیست.

مادر نوزاد نابینایش را در آغوش می‌گیرد و به همسرش زل می‌زند، قطره اشکی آرام از گوشه چشمش سر می‌خورد.

در گوش کودکش زمزمه می‌کند: می‌شنوی؟ خودم چشم‌هایت می‌شوم، عزیز دلم، پاره تنم.

مشکلات کم‌بینایان به مراتب بیشتر از نابینایان است

 گام سه: گاهی اوقات آدم‌ها بین زمین و هوا قرار می‌گیرند. خیلی وقت‌ها برای همه ما پیش آمده که زندگی ما را در شرایطی قرار می‌دهد که انگار بین زمین و هوا معلق مانده‌ایم. این شرایط گاهی برای معلولین جسمی هم پیش می‌آید. کم‌شنوایان و کم‌بینایان اکثر مواقع در شرایطی اینچنینی گیر می‌کنند و نه می‌توان گفت نابینا و ناشنوا هستند و نه بینا و شنوا.

این افراد معمولا مشکلاتی صدچندان خواهند داشت و در دنیایی دست و پنجه نرم خواهند کرد که آنها را بلاتکلیف خواهد گذاشت.

به گفته فاطمه امیری کودکان کم‌بینا مشکلاتی بس پیچیده‌تر و گسترده‌تر از کودکان نابینا دارند. به گفته این کارشناس برنامه‌ریزی دروس و آموزش، بچه‌های کم‌بینا، یک مقدار دید دارند اما دیدشان آنقدر نیست که مثل بچه‌های عادی بتوانند از آن استفاده کنند. معمولا در مدارس عادی به این کودکان توصیه می‌شود که خط بریل‌ که مخصوص نابینایان است را بیاموزند این در حالی است که رویکرد جدید آموزشی در دنیا بر این باور است که باید این کودکان را تشویق کنیم که از همان میزان دید اندکی که دارند بهترین استفاده ممکن را ببرند. شاید راحت‌ترین راه برای آموزش این باشد که به این کودکان بگوییم تو نبین و از حس لامسه استفاده کن و در این حالت است که ما لذت دیدن را از این بچه‌ها گرفته‌ایم.

به گفته فاطمه امیری اگر استفاده از بینایی اندک چشم برای افراد کم‌بینا ایجاد مشکل نکند و فشار چشم آنها را افزایش ندهد، بهتر است که آنها از بینایی خود استفاده کنند و تکنیک‌های بینایی را آموزش ببینند.

وی افزود، ما از طریق آموزش دادن به بچه‌های کم‌بینا به نتایج بسیار مطلوبی دست پیدا کرده‌ایم و آنها آموخته‌اند که با استفاده از تکنیک‌های بینایی از حداقل دید خود حداکثر بهره را ببرند.

او گفت: تعدادی از بچه‌های کم‌بینا در مدارس استثنایی هستند و یک تعداد از آنها در مدارس عادی تحصیل می‌کنند و بهتر این است که این کودکان در مدارس عادی تحصیل کنند و همزمان تکینک‌های تربیت بینایی توسط معلمان کارشناس با آنها کار شود.

می‌گویند گاهی اوقات باید با کفش‌های دیگران راه بروی تا درک کنی با چه شرایطی در شاهراه زندگی قدم بر‌می‌دارند.

خیلی‌ وقت‌ها از بیرون به دنیای آدم‌ها نگاه می‌کنیم و اگر خیلی ابراز همدردی کنیم لحظه‌ای نگاهشان می‌کنیم و بعد نگاهی از سر ترحم یا افسوس به آنها می‌اندازیم و می‌گذریم. شاید چند ساعت بعد از دیدنشان هرازگاهی در ذهنمان تداعیشان کنیم و بعد سریع از خاطرمان بیرونشان کنیم که یادشان، آرامش زندگیمان را برهم نزند. اما اینها واقعیت‌های زندگی است. هر چیزی با نقطه مقابلش در زندگی جریان دارد. در قرآن کریم آمده«هو اضحک و ابکی» اوست که می‌خنداند و گریه می‌اندازد. این آیه نشان‌دهنده این مسئله است که اگر گریه نباشد، خنده بی‌معنی است. همین طور در جهان ما اگر خوبی هست بدی هم هست. اگر زیبایی هست، زشتی هم هست. اگر خیر هست، شر هم هست. اگر سلامتی هست، بیماری هم هست. اگر بینایی هست، نابینایی هم هست.

یادمان باشد اگر نابینایی نبود، ارزش بینایی نامشخص می‌ماند و یادمان می‌رفت شاکر باشیم برای نعمتی که عادی می‌پنداریمش و جزو وظایف خدا می‌دانیم که همه چیز را تمام و کمال در اختیار ما قرار دهد.

اگر زندگی را از یک زاویه جدید نگاه کنیم می‌بینیم که خیلی از آدم‌ها در داستان زندگی پذیرفته‌اند نقش‌هایی را بر عهده بگیرند که هرکدام از ما از تصورش هم بیم داریم. اینجاست که حافظ می‌گوید«آسمان بار امانت نتوانست کشید، قرعه فال به نام من دیوانه زدند». بسیاری از آدم‌ها قبول کرده‌اند قصه زندگیشان در تاریکی رقم بخورد و ما نام نابینا را به آنها داده‌ایم. افرادی که از جهاتی مدیونشان هستیم. چون ما را با دنیایی خارج از دنیای خودمان آشنا کردند. خارج از دنیای نورها و رنگ‌ها! دنیای تاریکی. دنیایی که فقط و فقط یک نابینا می‌تواند آن را درک کند و خودش را با آن شرایط وفق دهد. دنیایی که شبیه هیچ رنگی نیست. دنیای مطلق که در نهایت تاریکی‌اش فروغی بر چشم دل می‌نشیند که فقط یک رنگ در آن جریان دارد... رنگ خدا!

می‌توان با آموزش قابلیت‌های نابینایان را به اوج رساند

 حرف آخر: در خیابان که راه می‌رویم قدم به قدم، تبلیغات مختلفی از جلوی چشممان می‌گذرد. از وسایل منزل گرفته تا خوراکی‌ها و انواع کلاس‌های آموزشی!

کلاس‌های آموزشی را معمولا پدر و مادرهایی پی‌گیری می‌کنند که صاحب فرزندان در سن رشد هستند. از کلاس زبان انگلیسی گرفته تا نقاشی و خوشنویسی و تار و سه‌تار و گیتار و تنبک و تنبور و... کلاس‌های کمک‌آموزشی و کلاس‌های کنکور هم جای خود را دارد.

نیازی نیست خیلی جستجو کنیم تمامی این کلاس‌ها در سراسر نقاط شهر موجود است و بسته به محل زندگی و سلیقه هنری می‌توان هرکدام از آنها را انتخاب و در آن ثبت‌نام کرد. به همین راحتی.

البته بحث هزینه بحث جداگانه‌ای است که فعلا به آن نمی‌پردازیم و مسئله تعدد کلاس ها و قابلیت دسترسی آنها را بررسی می‌کنیم.

حالا تصورش را بکنیم که یک فرد معلول مثلا یک نابینا در جستجوی یک کلاس آموزشی باشد. اگر چنین فردی سر راه‌مان قرار بگیرد و سراغ یک کلاس موسیقی را بگیرد کجا را به او معرفی می‌کنیم؟ اصلا آموزشگاه‌های موسیقی نحوه آموزش دادن به یک نابینا را بلد هستند و می‌پذیرند که یک هنرجوی نابینا داشته باشند؟

اینها سوالاتی است که قبل از ورود به آموزشگاه علمی اردستانی در ذهنم می‌چرخید. پس از ورود به این آموزشگاه، متوجه شدم که تمامی کلاس‌هایی که تصورش را هم نمی‌کردم در این آموزشگاه برای نابینایان وجود دارد و هنرپژوهان این مرکز، با وجود نابینایی و کم‌بینایی در زمینه زبان انگلیسی، شطرنج نابینایان، موسیقی، چرتکه، کاردستی، کامپیوتر، خط بریل آموزش می‌بینند.

همچنین کلاس‌های تقویتی دروس مدرسه در این آموزشگاه موجود است و از سوی دیگر کلاس‌های آموزش مهارت مثل خودیاری نابینایان، جهت‌یابی، تعامل با دیگران، مهارت حل مساله، درک مطلب، آموزش‌ خانواده، تربیت بینایی و برای افراد کم‌بینا هم در این آموزشگاه به نابینایان آموزش داده می‌شود.

فاطمه امیری مدیر این آموزشگاه از موفقیت‌های پیاپی دانش‌آموزان و هنرجویان نابینای این آموزشگاه حرف می‌زند و می‌گوید: 6 اردیبهشت سال جاری 8 تن از دانش‌آموزان ما در مسابقات کشوری تکنیک‌های محاسبه با چرتکه شرکت کردند و از این 8 نفر، 5 نفر حاحز رتبه برتر شدند. دهم آبان ماه امسال 3 نفر از این دانش‌آموزان به همراه 8 دانش‌آموز بینای ایران در مسابقات تکنیک‌های محاسبه چرتکه شرکت کردند و برای اولین بار بین 2500 دانش‌آموز برتر دنیا در کشور مالزی مسابقه دادند. با این وضعیت که سایر دانش‌آموزان بینا بودند و فقط 3 دانش‌آموز نابینا در آن مسابقه شرکت کردند.

به گفته فاطمه امیری این دانش‌آموزان موفق شدند در سطح خودشان مقام‌های اول تا سوم را کسب کنند.این دانش‌آموزان نابینا تنها دانش‌آموزانی بودند که از لب‌تاپ استفاده می‌کردند و همین مسئله تعجب تمامی خبرنگاران خارجی را جلب کرده بود. در حالیکه از ایران هیچ خبرنگاری تیم ما را همراهی نمی‌کرد و تمامی فیلم‌ها و عکس‌های این مراسم با گوشی موبایل تهیه شده.

از بین این دانش‌آموزان نابینا، زهرا شجاعی دختر 11 ساله ایرانی موفق شد مقام اول را کسب کند و علی‌اصغر حسن‌پور12 ساله دوم و سید مانی حسینی 11 ساله سوم شدند.

زهرا پس از پایان مسابقه و دریافت کاپ چند دقیقه به زبان انگلیسی برای حضار صحبت کرد و حضور این بچه‌ها آنچنان در عرصه بین‌المللی اثرگذار بود که باورش برای خودمان هم مشکل بود. این در حالی است که پس از بازگشت به ایران هیچکس به استقبال این بچه‌ها نیامد و فقط یکی دو بار اخبار جوانه‌ها خبر موفقیت این بچه‌ها را پخش کرد.

تمام این مسائل نشان‌دهنده این است که نابینایی انتهای دنیا نیست و یک فرد نابینا قابلیت‌های بالقوه‌ای دارد که با آموزش صحیح می‌تواند بالفعل شود.

منبع: مردم سالاری


دفعات مشاهده: 21468 بار   |   دفعات چاپ: 603 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 42 بار   |   0 نظر



CAPTCHA

 

آخرین تمبر اضافه شده به مجموعه
تصویر سوم
ژاپن
1968
یادبود هلن کلر

نمایشگاه تمبرهای معلولیت در شمعدانی


   

شمعدانی کیست؟

  • پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
    شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد.
  • درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
  • در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.

اشتراک در خبرنامه

لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.

آمار سایت

  • كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
  • کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
  • ميهمانان در حال بازديد: 87 کاربر
  • تمام بازديد‌ها: 25962299 بازدید
  • بازديد 24 ساعت قبل: 3719 بازدید

شمعدانی حمایت می کند


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به شمعدانی | پایگاه اینترنتی معلولان ایران می باشد.

طراحی و برنامه نویسی : یکتاوب افزار شرق

© 2025 All Rights Reserved |

Designed & Developed by : Yektaweb