| تاریخ ارسال: 1404/2/20 |
از انتقال این خبر به کودکان و نوجوانان دارای معلولیت خودداری کنید
به بهانه ۸ مه روز پیروزی جنگ جهانی دوم ؛
یادگارهای خاموش از زخمهایی التیام نیافته
به بهانه ۸ مه روز پیروزی جنگ جهانی دوم ؛
یادگارهای خاموش از زخمهایی التیام نیافته
محمدرضا دشتی | اردیبهشت ۱۴۰۴


همچون چند ماه گذشته، عصر این جمعه هم آماده شدم تا به دیدار آقای پویش یکی از مجموعهداران حرفهای تمبر بروم. خانه فرهنگ رایا در خیابان ویلا انتهای خیابان خسرو، محل دیدار ماست. البته من نمیدانم کدام خسروی ما ایرانی مد نظر بوده، خسرو آوازمان، خسرو گلسرخیمان، خسرو شیرین یا خسرو فرهادمان.
با آنکه بارها به آن خانه فرهنگی رفته بودم، اما هنوز هم حس غریبی نسبت به آن خانه فرهنگی داشتم. نمیدانم چرا؟ شاید روح ناآشنای خاطراتی دور، در ذهن خسته من پرسه میزد. اگر چه مثل خانه قدیمی خودمان حیاط و حوضی کوچک دارد و به جای نردههای فلزی و بیروح و یخزده، پلههایش را دیوارهای کوتاه از آجر و گچ به طبقه میبرد.
کاش، مثل تمام ایکاشهایم!!! میتوانستیم خانههای قدیمیمان، با آن حوضهای پر از آب و فوارههای بازیگوش، با آن پنجرههای چوبی و شیشههای رنگی، با آن بوی خاک و نم باران و صدای لالاییهای مادرهایمان، همه و همه را در تمبرهایی کوچک چاپ میکردیم. آن وقت، هر نامهای که میفرستادیم، قصهای از اصالت و هویت را با خود به همراه میبرد و یادمان میماند که از چه تبار گرانسنگی برخاستهایم. کاش...
وقتی به خانه فرهنگ رایا میرسم، دو پله اولین مانع میان من و آلبومهای تمبر آقای پویش است. مانعی آزاردهنده اما آشنا. از این موانع ایزاعی میگذرم؛ در سالن ورودی بیدرنگ به طرف اتاق سمت راستی کمی جلوتر از پلهها بعد از پیشخوان متصدیان میروم، جایی که میتوانم در تاریخ حداقل یکصد سال گذشته ایران و جهان غوطهور شوم.
در اتاق تمبر پویش، طبق معمول، جمع دوستداران تمبر گرم و صمیمی است. یکی دو نفرشان را قبلاً هم دیدهام و چهرهشان برایم آشناست.
سلام و احوالپرسی میکنم و با محبت یکی از تمبر دوستان، بر صندلی نزدیک میز آقای پویش مینشینم و عصاهایم را کنار صندلی به دیوار تکیه میدهم.
لحظهی دلنشین دیدن آلبومهای تمبر آغاز میشود. ورق به ورق، ردیفهای منظم تمبر از مقابل چشمانم رژه میروند؛ پیادهنظام، سوارهنظام، هواپیماهای کلاسیک و مدرن، تمبرهای سازمان ملل و ملکه بریتانیا، تاجگذاری شاه تا بلوکهای تمبر جمهوری همگی میگذرند و میروند، میروند و میگذرند تا آخرین سنگر.
سرم را از روی آلبوم بلند میکنم، چشمانم برق میزند. باور نمیکردم به این زودی موفق به یافتن تمبر کشیش فون شوم؛ همان مرد نازنینی که دیدار ناگهانیاش برایم خارقالعاده است.
از آقایی که کنارم نشسته و با دقت آلبوم تمبرهای اتریش را نگاه میکند، پنس تمبر را میگیرم و با اشاره دست و چشم به آقای پویش نشان میدهم که این تمبر را میخواهم. آقای پویش یک پوشش سلفونی بادوام و محکم برای قرار دادن تمبر به من میدهد. آقای فون جوان را داخل آن میگذارم و میگویم: «آقای پویش، از این تمبر سه مدل چاپ شده است. من یکی از آنها را داشتم و این و آن دیگری را ندارم.»
آقای پویش با تعجب نگاهم میکند؛ میدانم میخواهد بداند؛ این آقای آلمانی مهربان و خوشچهره چه ارتباطی با من و تمبرهایم دارد؟ تمبرهایی که رد چرخ ویلچر و جای کف عصاهایشان بر صفحات و جلد آلبومهای بیشماری به جا مانده، چه ربطی به این آقای کشیش محترم میتواند داشته باشد؟
نگاه متعجب آقای پویش را زیاد منتظر نمیگذارم و توضیح میدهم: «اسم این آقای کشیش که تلفظش کمی سخت هست، از مخالفان سرسخت کشتن افراد معلول در زمان هیتلر بوده و تلاشهای زیادی کرده تا افرادی مثل من ـ با سر به عصاهایم اشاره میکنم یعنی افراد با معلولیت ـ در آن دوران از دست نازیها جان سالم به در ببرند.»
یاد تمبرهایم میافتم؛ صدای خشخش ظریف ورقهای سلفونی آلبوم، نوستالژی تلخی را برایم زنده میکند؛ نگاهم اما روی چند تمبر خاص مکث میکند؛ تمبرهایی که برای سالگرد «آشویتس» و بازماندگانش چاپ شدهاند.
لحظهای چشمانم را میبندم و تصویر اردوگاه مرگ، آن سکوت سنگین و بوی خاکستر تلخ در ذهنم جان میگیرد. چه رنجهایی که بر این انسانها نرفته است، چه دردهایی که روح و جسم رنجورشان را نخراشیده. تصور آن همه ظلم و بیرحمی، قلبم را به درد میآورد و بغضم را فرو می خورم...
حالا اما این تمبرهای کوچک، در پناه امن آلبوم من، بیدغدغه و رها از تمام آن وحشتها، آرام و متین آرمیدهاند. گویی گذر زمان، گرد و غبار سکوت را بر چهرهی رنجورشان پاشیده و آنها را به خوابی ابدی فرو برده.
دیگر نه صدای فریادی میشنوند، نه طعم گرسنگی را میچشند و نه از سایهی شوم مرگ هراسی دارند.
دیگر نه عصای نداشتهای و نه ویلچر شکستهای،
نه آن همه ترس و وحشت و نه آن همه بسیار رنجهای جانکاه
این تمبرها، برای من فقط قطعاتی کاغذی نیستند. آنها یادآورهای هستند از سیاهترین نقطه در تاریخ بشریت، از مقاومتی که در دل تاریکیها جوانه زد و از امید شکنندهای که تا آخرین لحظه زنده ماند. نگاه کردن به آنها، سکوتی پر از معنا را در وجودم جاری میکند؛ سکوتی که میگوید نباید هرگز آن فاجعه را فراموش کرد و باید تمام تلاشم را برای ساختن دنیایی عادلانهتر و انسانیتر به کار ببندم.
کاش تمبری برای کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت منتشر شده باشد.*
دلم میخواهد این تمبرها را برای همیشه حفظ کنم، نه فقط به عنوان یک یادگاری، بلکه شاهدانی خاموش بر آنچه یک انسان میتواند با انسان دیگر بکند و هشداری همیشگی برای آینده. آنها آرام گرفتهاند، اما داستانشان همچنان در دل این کاغذهای شکننده جاری است و هر بار که نگاهم به آنها میافتد، این داستانها دوباره در ذهنم زنده میشود.
در همین لحظه، نگاه و صدای یکی از همنشینان اتاق تمبر به گوشم میرسد که بعداً فهمیدم او را آقا نریمان صدا میزنند. نگاهمان به هم گره میخورد؛ با لحنی آرام میگوید: چه جالب...
آقای پویش صحبت را ادامه میدهد: «آقای دشتی، تمبرهای معلولین را جمع میکند. **» با ادامه صحبتهای آقا نریمان متوجه میشوم که او هم مانند من به داستان تمبرها و ماجراهای تلخ و شیرین، کشت و کشتارها و زندگی بخشیدنهای نهفته در اسارت دندانههای تمبر بهاندازه ظاهر لاغر و ظریف خود کاغذهای کاهی آنها علاقه دارد و درباره تمبرهای آلمان دوران نازی که گویا به تمبرهای رایش شهرت دارند، مطالب جذاب و ارزشمندی را در گروه تلگرامی پویش به اشتراک میگذارد.
او از من میخواهد داستان تمبرهای «فردریش فون بودلشوینگ جوان» و « عملیات T۴» را بنویسم و در کانال منتشر کنم.
........
سرم را از روی آلبوم بلند میکنم، چشمانم برق میزند. باور نمیکردم به این زودی موفق به یافتن تمبر کشیش فون شوم؛ همان مرد نازنینی که دیدار ناگهانیاش برایم خارقالعاده است.
از آقایی که کنارم نشسته و با دقت آلبوم تمبرهای اتریش را نگاه میکند، پنس تمبر را میگیرم و با اشاره دست و چشم به آقای پویش نشان میدهم که این تمبر را میخواهم. آقای پویش یک پوشش سلفونی بادوام و محکم برای قرار دادن تمبر به من میدهد. آقای فون جوان را داخل آن میگذارم و میگویم: «آقای پویش، از این تمبر سه مدل چاپ شده است. من یکی از آنها را داشتم و این و آن دیگری را ندارم.»
آقای پویش با تعجب نگاهم میکند؛ میدانم میخواهد بداند؛ این آقای آلمانی مهربان و خوشچهره چه ارتباطی با من و تمبرهایم دارد؟ تمبرهایی که رد چرخ ویلچر و جای کف عصاهایشان بر صفحات و جلد آلبومهای بیشماری به جا مانده، چه ربطی به این آقای کشیش محترم میتواند داشته باشد؟
نگاه متعجب آقای پویش را زیاد منتظر نمیگذارم و توضیح میدهم: «اسم این آقای کشیش که تلفظش کمی سخت هست، از مخالفان سرسخت کشتن افراد معلول در زمان هیتلر بوده و تلاشهای زیادی کرده تا افرادی مثل من ـ با سر به عصاهایم اشاره میکنم یعنی افراد با معلولیت ـ در آن دوران از دست نازیها جان سالم به در ببرند.»
یاد تمبرهایم میافتم؛ صدای خشخش ظریف ورقهای سلفونی آلبوم، نوستالژی تلخی را برایم زنده میکند؛ نگاهم اما روی چند تمبر خاص مکث میکند؛ تمبرهایی که برای سالگرد «آشویتس» و بازماندگانش چاپ شدهاند.
لحظهای چشمانم را میبندم و تصویر اردوگاه مرگ، آن سکوت سنگین و بوی خاکستر تلخ در ذهنم جان میگیرد. چه رنجهایی که بر این انسانها نرفته است، چه دردهایی که روح و جسم رنجورشان را نخراشیده. تصور آن همه ظلم و بیرحمی، قلبم را به درد میآورد و بغضم را فرو می خورم...
حالا اما این تمبرهای کوچک، در پناه امن آلبوم من، بیدغدغه و رها از تمام آن وحشتها، آرام و متین آرمیدهاند. گویی گذر زمان، گرد و غبار سکوت را بر چهرهی رنجورشان پاشیده و آنها را به خوابی ابدی فرو برده.
دیگر نه صدای فریادی میشنوند، نه طعم گرسنگی را میچشند و نه از سایهی شوم مرگ هراسی دارند.
دیگر نه عصای نداشتهای و نه ویلچر شکستهای،
نه آن همه ترس و وحشت و نه آن همه بسیار رنجهای جانکاه
این تمبرها، برای من فقط قطعاتی کاغذی نیستند. آنها یادآورهای هستند از سیاهترین نقطه در تاریخ بشریت، از مقاومتی که در دل تاریکیها جوانه زد و از امید شکنندهای که تا آخرین لحظه زنده ماند. نگاه کردن به آنها، سکوتی پر از معنا را در وجودم جاری میکند؛ سکوتی که میگوید نباید هرگز آن فاجعه را فراموش کرد و باید تمام تلاشم را برای ساختن دنیایی عادلانهتر و انسانیتر به کار ببندم.
کاش تمبری برای کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت منتشر شده باشد.*
دلم میخواهد این تمبرها را برای همیشه حفظ کنم، نه فقط به عنوان یک یادگاری، بلکه شاهدانی خاموش بر آنچه یک انسان میتواند با انسان دیگر بکند و هشداری همیشگی برای آینده. آنها آرام گرفتهاند، اما داستانشان همچنان در دل این کاغذهای شکننده جاری است و هر بار که نگاهم به آنها میافتد، این داستانها دوباره در ذهنم زنده میشود.
در همین لحظه، نگاه و صدای یکی از همنشینان اتاق تمبر به گوشم میرسد که بعداً فهمیدم او را آقا نریمان صدا میزنند. نگاهمان به هم گره میخورد؛ با لحنی آرام میگوید: چه جالب...
آقای پویش صحبت را ادامه میدهد: «آقای دشتی، تمبرهای معلولین را جمع میکند. **» با ادامه صحبتهای آقا نریمان متوجه میشوم که او هم مانند من به داستان تمبرها و ماجراهای تلخ و شیرین، کشت و کشتارها و زندگی بخشیدنهای نهفته در اسارت دندانههای تمبر بهاندازه ظاهر لاغر و ظریف خود کاغذهای کاهی آنها علاقه دارد و درباره تمبرهای آلمان دوران نازی که گویا به تمبرهای رایش شهرت دارند، مطالب جذاب و ارزشمندی را در گروه تلگرامی پویش به اشتراک میگذارد.
او از من میخواهد داستان تمبرهای «فردریش فون بودلشوینگ جوان» و « عملیات T۴» را بنویسم و در کانال منتشر کنم.
........
کندوکاوی در عملیات T۴: سایههای تاریک یک تراژدی انسانی
بزرگترین کشتار سازمانیافته افراد دارای معلولیت
بزرگترین کشتار سازمانیافته افراد دارای معلولیت
عملیات تی ۴، بزرگترین کشتار سازمانیافته افراد دارای معلولیت ذهنی، جسمی و بیماران دارای اختلال روان در تاریخ بشر به دست نازیها در آلمان بود.
در سال ۱۹۳۹، در راستای برنامه خالصسازی نژادی نازیها، هیتلر دستور اجرای طرحی را صادر کرد که به دنبال آن تمامی بیماران دارای اختلال روان در پنج مرکز درمانی در آلمان و اتریش گردآوری و با گاز مونوکسید کربن که از طریق سیستم تهویه به اتاقهایشان منتقل میشد یا تزریق بیش از حد مورفین به قتل رسیدند.
این عملیات که در ابتدا شامل افراد دارای معلولیت ذهنی، سندرم داون، اسکیزوفرنی و اوتیسم بود، اما در اواخر جنگ جهانی دوم به افراد سالمند ناتوان و مجروحان وخیم ناشی از بمبارانهای متفقین نیز گسترش یافت. تخمین زده میشود که تعداد قربانیان عملیات تی ۴ بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر باشد.
نام T۴ برگرفته از Tiergartenstraße ۴، نشانی خیابان دفتر صدراعظم بود که در اوایل سال ۱۹۴۰ در منطقهی تیرگارتن برلین تأسیس شد و مسئول استخدام و پرداخت حقوق کارکنان مرتبط با عملیات تی ۴ بود.
کشتارها از سپتامبر ۱۹۳۹ تا پایان جنگ در سال ۱۹۴۵، با وجود توقف رسمی آن در اوت ۹۴۱، ادامه یافت. بین ۲۷۵,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ نفر در بیمارستانهای روان در آلمان و اتریش، لهستان اشغالی و منطقه بوهم و موراویا (جمهوری چک کنونی) به قتل رسیدند. حدود نیمی از قربانیان از بیمارستانهای تحت مدیریت کلیسا منتقل شده بودند.
فریدریش فون بودلشوینگ:
اگر بخواهی میتوانی مرا به اردوگاه کار اجباری بفرستی، این به خودت مربوط است؛ اما تا زمانی که آزاد هستم، به هیچ یک از بیماران من دست نزن. من نمیتوانم خودم را با زمان یا خواستههای پیشوا وفق دهم. من تابع دستورات پروردگارمان عیسی مسیح هستم.
کشیش بودلشوینگ جوان
در این میان آقای فریدریش فون بودلشوینگ *** کشیش محترم آلمانی با سیاستهای حذف افراد دارای معلولیت به مخالفت پرداخت و حتی توسط گشتاپو دستگیر شد.
وی پسر کشیش برجسته فریدریش کریستین کارل فون بودلشوینگ و همسرش آیدا فریدریز کارولین لوئیز ویلهلمین فون بودلشوینگ بود. او برای تمایز از پدرش گاهی اوقات فریدریش فون بودلشوینگ جوان نامیده میشد.
آقای بودلشوینگ پدر، مؤسسه فون بودلشوینگ بتل را تأسیس و سالها اداره کرد که خدمات درمانی و مزایای دیگری را به افراد نیازمند و دارای معلولیت ارائه میداد.
در سال ۱۸۷۲، او رئیس یک موسسه خیریه پروتستان برای مراقبت از بیماران صرع شد. تحت رهبری او، این موسسه به یکی از مهمترین مؤسسات خیریه آلمان تبدیل شد و فعالیت خود را به همه گروههای دارای معلولیت گسترش داد.
بودلشوینگ پدر در سال ۱۸۸۵، به منظور کمک به فقرا برای صاحبخانه شدن، اولین بانک پسانداز اختصاصی برای تأمین مالی مسکن در آلمان را تأسیس کرد.
پس از مرگ وی در سال ۱۹۱۰، فرزندش بودلشوینگ جوان مدیریت این مؤسسه را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۲۱ خدمات مؤسسه را به مراقبت از کودکان یتیم و بیسرپرست گسترش داد.
پس اجرایی شدن عملیات تی ۴ در آلمان آقای بودلشوینگ با اوتانازی (مرگ خودخواسته با کمک پزشک) و هم عقیمسازی اجباری را به عنوان یک راهحلهای احتمالی برای معلولیت را مورد بحث و انتقاد قرار داد، اما در نهایت با رد قاطع اوتانازی به عنوان یک گزینه مناسب، در تقابل با حکومت نازی قرار گرفت.
اگر چه او طبق رویه معمول کشیشان پروتستان در رایش سوم در سال ۱۹۳۸ سوگند وفاداری به هیتلر را یاد کرده بود، اما مخالفت شدید خود را با سیاستهای عقیمسازی و اوتانازی نازیها پنهان نکرد.
پس از مخالفتهای او، گشتاپو در مارس ۱۹۳۹ مدرسه الهیات بتل را تعطیل کرد و بودلشوینگ، رئیس بیمارستان بتل که به کودکان دارای انواع معلولیت ذهنی خدمات میداد به دلیل امتناع از تحویل برخی از بیماران با وضعیت حاد روانی به پلیس مخفی، دستگیر شد.
در سال ۱۹۴۰ که آدولف هیتلر دستور داد همه بیماران روان با گاز کشته شوند. کشیش بودلشوینگ در برابر آن فرمان مقاومت کرد و متأسفانه بخشهایی از بیمارستان در حمله هوایی نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در سال ۱۹۴۰ ویران شد.
در ۲ دسامبر ۱۹۴۰، واتیکان اعلام کرد که سیاست کشتار افراد دارای معلولیت و اوتانازی مغایر با قانون الهی است و «کشتن مستقیم یک فرد بیگناه به دلیل نقصهای ذهنی یا جسمی مجاز نیست». این اعلامیه توسط همه مقامات کاتولیک در آلمان تأیید نشد اما عملیات تی ۴ تا سال ۱۹۴۵ ادامه یافت.
پس از جنگ، بودلشوینگ و مؤسسه بتل، سرویس جستجوی بتل را برای کمک به یافتن اعضای گمشده خانواده راهاندازی کردند و به پسرانی که تاریخ تولد خود را نمیدانستند، به افتخار کشیش فون بودلشوینگ، ۶ مارس و به دختران، ۲۰ فوریه، به افتخار فریدا فون بودلشوینگ، روز تولد داده میشد. بودلشوینگ در ژانویه ۱۹۴۶ درگذشت و در کلیسای سیونز در بتل به خاک سپرده شد.
در سال ۱۹۳۹، در راستای برنامه خالصسازی نژادی نازیها، هیتلر دستور اجرای طرحی را صادر کرد که به دنبال آن تمامی بیماران دارای اختلال روان در پنج مرکز درمانی در آلمان و اتریش گردآوری و با گاز مونوکسید کربن که از طریق سیستم تهویه به اتاقهایشان منتقل میشد یا تزریق بیش از حد مورفین به قتل رسیدند.
این عملیات که در ابتدا شامل افراد دارای معلولیت ذهنی، سندرم داون، اسکیزوفرنی و اوتیسم بود، اما در اواخر جنگ جهانی دوم به افراد سالمند ناتوان و مجروحان وخیم ناشی از بمبارانهای متفقین نیز گسترش یافت. تخمین زده میشود که تعداد قربانیان عملیات تی ۴ بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار نفر باشد.
نام T۴ برگرفته از Tiergartenstraße ۴، نشانی خیابان دفتر صدراعظم بود که در اوایل سال ۱۹۴۰ در منطقهی تیرگارتن برلین تأسیس شد و مسئول استخدام و پرداخت حقوق کارکنان مرتبط با عملیات تی ۴ بود.
کشتارها از سپتامبر ۱۹۳۹ تا پایان جنگ در سال ۱۹۴۵، با وجود توقف رسمی آن در اوت ۹۴۱، ادامه یافت. بین ۲۷۵,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ نفر در بیمارستانهای روان در آلمان و اتریش، لهستان اشغالی و منطقه بوهم و موراویا (جمهوری چک کنونی) به قتل رسیدند. حدود نیمی از قربانیان از بیمارستانهای تحت مدیریت کلیسا منتقل شده بودند.
فریدریش فون بودلشوینگ:
اگر بخواهی میتوانی مرا به اردوگاه کار اجباری بفرستی، این به خودت مربوط است؛ اما تا زمانی که آزاد هستم، به هیچ یک از بیماران من دست نزن. من نمیتوانم خودم را با زمان یا خواستههای پیشوا وفق دهم. من تابع دستورات پروردگارمان عیسی مسیح هستم.
کشیش بودلشوینگ جوان
در این میان آقای فریدریش فون بودلشوینگ *** کشیش محترم آلمانی با سیاستهای حذف افراد دارای معلولیت به مخالفت پرداخت و حتی توسط گشتاپو دستگیر شد.
وی پسر کشیش برجسته فریدریش کریستین کارل فون بودلشوینگ و همسرش آیدا فریدریز کارولین لوئیز ویلهلمین فون بودلشوینگ بود. او برای تمایز از پدرش گاهی اوقات فریدریش فون بودلشوینگ جوان نامیده میشد.
آقای بودلشوینگ پدر، مؤسسه فون بودلشوینگ بتل را تأسیس و سالها اداره کرد که خدمات درمانی و مزایای دیگری را به افراد نیازمند و دارای معلولیت ارائه میداد.
در سال ۱۸۷۲، او رئیس یک موسسه خیریه پروتستان برای مراقبت از بیماران صرع شد. تحت رهبری او، این موسسه به یکی از مهمترین مؤسسات خیریه آلمان تبدیل شد و فعالیت خود را به همه گروههای دارای معلولیت گسترش داد.
بودلشوینگ پدر در سال ۱۸۸۵، به منظور کمک به فقرا برای صاحبخانه شدن، اولین بانک پسانداز اختصاصی برای تأمین مالی مسکن در آلمان را تأسیس کرد.
پس از مرگ وی در سال ۱۹۱۰، فرزندش بودلشوینگ جوان مدیریت این مؤسسه را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۲۱ خدمات مؤسسه را به مراقبت از کودکان یتیم و بیسرپرست گسترش داد.
پس اجرایی شدن عملیات تی ۴ در آلمان آقای بودلشوینگ با اوتانازی (مرگ خودخواسته با کمک پزشک) و هم عقیمسازی اجباری را به عنوان یک راهحلهای احتمالی برای معلولیت را مورد بحث و انتقاد قرار داد، اما در نهایت با رد قاطع اوتانازی به عنوان یک گزینه مناسب، در تقابل با حکومت نازی قرار گرفت.
اگر چه او طبق رویه معمول کشیشان پروتستان در رایش سوم در سال ۱۹۳۸ سوگند وفاداری به هیتلر را یاد کرده بود، اما مخالفت شدید خود را با سیاستهای عقیمسازی و اوتانازی نازیها پنهان نکرد.
پس از مخالفتهای او، گشتاپو در مارس ۱۹۳۹ مدرسه الهیات بتل را تعطیل کرد و بودلشوینگ، رئیس بیمارستان بتل که به کودکان دارای انواع معلولیت ذهنی خدمات میداد به دلیل امتناع از تحویل برخی از بیماران با وضعیت حاد روانی به پلیس مخفی، دستگیر شد.
در سال ۱۹۴۰ که آدولف هیتلر دستور داد همه بیماران روان با گاز کشته شوند. کشیش بودلشوینگ در برابر آن فرمان مقاومت کرد و متأسفانه بخشهایی از بیمارستان در حمله هوایی نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا در سال ۱۹۴۰ ویران شد.
در ۲ دسامبر ۱۹۴۰، واتیکان اعلام کرد که سیاست کشتار افراد دارای معلولیت و اوتانازی مغایر با قانون الهی است و «کشتن مستقیم یک فرد بیگناه به دلیل نقصهای ذهنی یا جسمی مجاز نیست». این اعلامیه توسط همه مقامات کاتولیک در آلمان تأیید نشد اما عملیات تی ۴ تا سال ۱۹۴۵ ادامه یافت.
پس از جنگ، بودلشوینگ و مؤسسه بتل، سرویس جستجوی بتل را برای کمک به یافتن اعضای گمشده خانواده راهاندازی کردند و به پسرانی که تاریخ تولد خود را نمیدانستند، به افتخار کشیش فون بودلشوینگ، ۶ مارس و به دختران، ۲۰ فوریه، به افتخار فریدا فون بودلشوینگ، روز تولد داده میشد. بودلشوینگ در ژانویه ۱۹۴۶ درگذشت و در کلیسای سیونز در بتل به خاک سپرده شد.
یادبود افراد دارای معلولیت:


در سال ۲۰۱۴ یادبود ملی آلمان برای افراد دارای معلولیت که توسط نازیها به قتل رسیده بودند در برلین افتتاح شد. این یادبود در پیادهرو مکانی در کنار پارک تیرگارتن محل ویلای سابق در خیابان تیرگارتن شماره ۴ واقع شده است؛ جایی که بیش از ۶۰ مأمور و پزشک نازی مخفیانه تحت برنامه "T۴" برای سازماندهی قتلعام بیماران آسایشگاهها و بیمارستانهای روان کار میکردند.
میراث فون بودلشوینگ:
.jpg)
.jpg)
بنیاد بودلشوینگ بتل در بیلهفلد آلمان واقع شده است. این موسسه در اصل یک بیمارستان روانپزشکی دیاکونال در بتل بوده است
در حال حاضر بنیادهای فون بودلشوینگ به عنوان بزرگترین خیریه و بنیاد اجتماعی در اروپا به بیش از ۱۴۰۰۰ نفر در کلینیکها، خانهها، مدارس، مهدکودکها، گروههای اقامتی، مراکز کاردرمانی و فروشگاههای مرتبط با معلولیت کمک میکنند.
تمبرهای پستی آلمان با فریدریش فون بودلشوینگ:

تمبرهای پستی آلمان با تصویر کشیش فریدریش فون بودلشوینگ، یادبودی از یک چهرهی برجسته در تاریخ رفاه اجتماعی و اصلاحات مذهبی این کشور هستند.
تصویر فریدریش فون بودلشوینگ سه بار روی تمبرهای پستی آلمان منتشر شده است:
• ۱۹۶۷: به مناسبت گرامیداشت صدمین سالگرد بیمارستانهای بتل
• ۱۹۷۷: به مناسبت صدمین سالگرد تولد بودلشوینگ
• ۱۹۹۶: به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت او
انتشار تمبرهایی با تصویر او، نشاندهندهی قدردانی جامعه آلمان از خدمات و دیدگاههای انسان دوستانهاش است. این تمبرها نه تنها وسیلهای برای پرداخت هزینه پستی بلکه به عنوان اسنادی تاریخی و فرهنگی، یادآور ارزشهای مهمی چون مسئولیت اجتماعی، عدالت و توجه به افراد دارای معلولیت میباشند.
طراحی این تمبرها معمولاً با دقت انجام میشود و تلاش میگردد تا چهره و شخصیتی الهامبخش از بودلشوینگ به تصویر کشیده شود.
برای علاقهمندان به تاریخ، جمعآوری این تمبرها میتواند دریچهای به زندگی و زمانه فریدریش فون بودلشوینگ و تحولات اجتماعی آلمان در آن دوره بگشاید. این تمبرها، با وجود ابعاد کوچکشان، حامل داستانی بزرگ از تلاش یک انسان برای ساختن جهانی بهتر هستند.
* کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت، مصوب سال ۲۰۰۶ سازمان ملل متحد، نخستین معاهده حقوق بشری قرن بیست و یکم و سندی مترقی در عرصه حقوق افراد دارای معلولیت به شمار میرود. هدف غایی این سند بینالمللی، تضمین برخورداری برابر و کامل افراد دارای معلولیت از تمامی حقوق بشر و کرامت انسانی است.
** افراد دارای معلولیت
*** Friedrich "Fritz" von Bodelschwingh
منبع: اطلاعات این مقاله، وب سایتهای مرتبط و ویکیپدیا است
تصویر فریدریش فون بودلشوینگ سه بار روی تمبرهای پستی آلمان منتشر شده است:
• ۱۹۶۷: به مناسبت گرامیداشت صدمین سالگرد بیمارستانهای بتل
• ۱۹۷۷: به مناسبت صدمین سالگرد تولد بودلشوینگ
• ۱۹۹۶: به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت او
انتشار تمبرهایی با تصویر او، نشاندهندهی قدردانی جامعه آلمان از خدمات و دیدگاههای انسان دوستانهاش است. این تمبرها نه تنها وسیلهای برای پرداخت هزینه پستی بلکه به عنوان اسنادی تاریخی و فرهنگی، یادآور ارزشهای مهمی چون مسئولیت اجتماعی، عدالت و توجه به افراد دارای معلولیت میباشند.
طراحی این تمبرها معمولاً با دقت انجام میشود و تلاش میگردد تا چهره و شخصیتی الهامبخش از بودلشوینگ به تصویر کشیده شود.
برای علاقهمندان به تاریخ، جمعآوری این تمبرها میتواند دریچهای به زندگی و زمانه فریدریش فون بودلشوینگ و تحولات اجتماعی آلمان در آن دوره بگشاید. این تمبرها، با وجود ابعاد کوچکشان، حامل داستانی بزرگ از تلاش یک انسان برای ساختن جهانی بهتر هستند.
* کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت، مصوب سال ۲۰۰۶ سازمان ملل متحد، نخستین معاهده حقوق بشری قرن بیست و یکم و سندی مترقی در عرصه حقوق افراد دارای معلولیت به شمار میرود. هدف غایی این سند بینالمللی، تضمین برخورداری برابر و کامل افراد دارای معلولیت از تمامی حقوق بشر و کرامت انسانی است.
** افراد دارای معلولیت
*** Friedrich "Fritz" von Bodelschwingh
منبع: اطلاعات این مقاله، وب سایتهای مرتبط و ویکیپدیا است
کلیدواژه ها: هوش مصنوعی | معلول | معلولان | فلج اطفال | توانبخشی | ضایعه نخاعی | مددکاری | بهداشت فردی | معلولین | سلامت | اپلیکیشن | حقوق | توان یابان | افراد دارای معلولیت | آسیب نخاعی | قطع عضو | جانبازان |
مطالب مشابه
دفعات مشاهده: 119 بار |
دفعات چاپ: 19 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر
شمعدانی کیست؟
- پایگاه اینترنتی معلولان ایران ـ شمعدانی ـ به منظور اطلاع رسانی و آگاهی بخشی به تک تک افراد جامعه کشورعزیزمان ایران راه اندازی شده است.
شمعدانی به یک درد مشترک می پردازد. - درد قریب به بیست میلیون شهروند ایرانی یعنی " معلولیت " ؛ شهروندانی که با موضوع معلولیت دست به گریبانند حال یا خود عضوی دچار معلولیت دارند یا یکی و شاید دو یا سه یا ... نفر از اعضای خانواده اشان معلولیت دارند یا عضو تیم بزرگ و دلسوز توانبخشی ایران می باشند.
- در شمعدانی می توانید از اهم اخبار معلولان، مناسب سازی محیط های شهری ( چه در همین تهران خودمان و چه در روستای خود شما)، بحث و جدلهای دولتمردان درباره معلولان، ورزش، قوانین و مقرارت کشوری و بین المللی، مقاله های مفید و سودمند و هر مطلبی مرتبط با معلولیت آگاه شوید.
اشتراک در خبرنامه
لطفاً نشاني پست الكترونيك خود را برای دريافت اطلاعات و اخبار پايگاه در كادر زير وارد كنيد.
آمار سایت
- كل کاربران ثبت شده: 53 کاربر
- کاربران حاضر در وبگاه: 0 کاربر
- ميهمانان در حال بازديد: 60 کاربر
- تمام بازديدها: 25847976 بازدید
- بازديد 24 ساعت قبل: 910 بازدید